English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2718 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
call someone's bluff <idiom> U ثابت کردن ادعا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
fixes U ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fix U ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
to put in for U ادعا کردن
acclaimed U ادعا کردن
acclaim U ادعا کردن
asserted U ادعا کردن
asserts U ادعا کردن
contends U ادعا کردن
contend U ادعا کردن
lay claim to U ادعا کردن
acclaims U ادعا کردن
contended U ادعا کردن
profess U ادعا کردن
asserting U ادعا کردن
acclaiming U ادعا کردن
professes U ادعا کردن
professing U ادعا کردن
assert U ادعا کردن
have it <idiom> U گفتن ،ادعا کردن
pretend to U دعوی یا ادعا کردن
re claim U مجددا ادعا کردن
profess U ادعا یا افهار کردن
professes U ادعا یا افهار کردن
professing U ادعا یا افهار کردن
pleads U در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleaded U در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
plead U در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
claims U دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claimed U مدعی به مطالبات ادعا کردن
claim U مدعی به مطالبات ادعا کردن
bluser out U با لاف گزاف ادعا کردن
claimed U دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claims U مدعی به مطالبات ادعا کردن
claim U دادخواست ادعانامه ادعا کردن
waiver U صرف نظر کردن از ادعا
claiming U مدعی به مطالبات ادعا کردن
claiming U دادخواست ادعانامه ادعا کردن
static employment U کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
fixed capital U سپرده ثابت اموال ثابت یکان
static test U ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
establishes U برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establish U برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
mounts U ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
fixes U کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
mount U ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
fix U کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
establishing U برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
standing orders U دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing order U دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
clinching U ثابت کردن
prove U ثابت کردن
stabilizes U ثابت کردن
fixation U ثابت کردن
clinches U ثابت کردن
demonstrate U ثابت کردن
proved U ثابت کردن
proves U ثابت کردن
fixes U ثابت کردن
to let the saw dust out of U را ثابت کردن
fix U ثابت کردن
clinch U ثابت کردن
clinched U ثابت کردن
to bring home U ثابت کردن
truest U ثابت کردن
prover U ثابت کردن
fixations U ثابت کردن
truer U ثابت کردن
true U ثابت کردن
demonstrates U ثابت کردن
to make out U ثابت کردن
demonstrating U ثابت کردن
stabilized U ثابت کردن
stabilize U ثابت کردن
pin U ثابت کردن
stabilising U ثابت کردن
pinned U ثابت کردن
stabilises U ثابت کردن
demonstrated U ثابت کردن
pinning U ثابت کردن
evidence U ثابت کردن
stabilised U ثابت کردن
stables U ثابت کردن استوارشدن
to prove with reasons U با دلیل ثابت کردن
destabilize U غیر ثابت کردن
reasons U با دلیل ثابت کردن
stable U ثابت کردن استوارشدن
to put one in the wrong U کسیرا ثابت کردن
reason U با دلیل ثابت کردن
to make a point U نکتهای را ثابت کردن
evidence U ثابت کردن سند
stabilising U استوار کردن ثابت شدن
stabilizes U استوار کردن ثابت شدن
stabilises U استوار کردن ثابت شدن
stabilized U استوار کردن ثابت شدن
stabilised U استوار کردن ثابت شدن
evidence U شاهد باگواهی ثابت کردن
nial a line to the counter U کذب موضوعی را ثابت کردن
stabilize U استوار کردن ثابت شدن
freezes U ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
sheet down U ثابت کردن بادبان در مقابل باد
freeze U ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
immobilizing U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
cages U قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
immobilising U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
slush down U روغن کاری کردن بکسلهای ثابت ناو
immobilize U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilises U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilizes U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
cage U قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
immobilised U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
hovering U پرواز کردن نزدیک زمین به طور ثابت
immobilized U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
sampled U مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sample U مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
unassuming U بی ادعا
claims U ادعا
cl U ادعا
claim U ادعا
claimed U ادعا
claiming U ادعا
assertion U ادعا
plea U ادعا
pleas U ادعا
protestations U ادعا
asseveration U ادعا
postulating U ادعا
postulates U ادعا
postulated U ادعا
postulate U ادعا
allegations U ادعا
averment U ادعا
pretensions U ادعا
protestation U ادعا
allegation U ادعا
pretension U ادعا
posit U ادعا
ascertaining U ثابت کردن معین کردن
ascertain U ثابت کردن معین کردن
posit U ثابت کردن فرض کردن
ascertained U ثابت کردن معین کردن
attaches U مونتاژ کردن ثابت کردن
ascertains U ثابت کردن معین کردن
attaching U مونتاژ کردن ثابت کردن
attach U مونتاژ کردن ثابت کردن
to prove oneself U نشان دادن [ثابت کردن] توانایی انجام کاری
pretence U بهانه ادعا
bill of indicment U ادعا نامه
assertive U ادعا کننده
pretense U بهانه ادعا
assertor U ادعا کننده
purporst U مفاد ادعا
claimable U قابل ادعا
pretenses U بهانه ادعا
professed U ادعا شده
reclaimable U ادعا پذیر
estopel U مانع ادعا
pretences U بهانه ادعا
lattices U خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
lattice U خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
burden of proof U مسئوولیت اثبات ادعا
professed love U محبت ادعا شده
assertion U تایید ادعا افهارنامه
cut down to size <idiom> U ثابت کردن اینکه کسی اونقدرکه فکر میکند خوب نیست
standing U ثابت دستورالعمل ثابت
disclaimers U رفع کننده ادعا یا مسئولیت
disclaimer U رفع کننده ادعا یا مسئولیت
i do not pretend to sing well U من ادعا نمیکنم که خوب میخوانم
right of begin U حق مدعی در اغازبیان ادعا در محکمه
the burden of proof rests with U اثبات ادعا بر عهده مدعی است
prescribe to U استناد به مرور زمان دراثبات ادعا
ager U نوعی ماشین بخار جهت ثابت کردن رنگ ها و افزایش ظاهری قدمت فرش
to walk the chalk U بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
steady U مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadying U مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied U مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies U مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest U مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
Did I say anything different? U مگر من چیز دیگری گفتم [ادعا کردم] ؟
He is seriously claiming [trying to tell us] that the problems are all the fault of the media. U او [مرد] به طور جدی ادعا می کند که همه مشکلات تقصیر رسانه ها است.
exigible U قابل تقاضا قابل ادعا
hard and fast U ثابت
incommutable U ثابت
constants U ثابت
inalterable U ثابت
settled U ثابت
indelible U ثابت
unshaken U ثابت
rugged U ثابت
fixes U ثابت
permanent U ثابت
steadier U ثابت تر
immovable U ثابت
constant U ثابت
loyal U ثابت
stationary U ثابت
equable U ثابت
standstill U ثابت
specific U ثابت
invariable U ثابت
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com